بلند اقبال
غزل ها
شمارهٔ ۴۵۱: تاکس نبیندت ز نظرها نهان شدی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
تاکس نبیندت ز نظرها نهان شدی تا پی کسی سویت نبرد لامکان شدی نبود تو را مکان و گرفتی به دل قرار گشتی زما نهان وبه هر سوعیان شدی هر کس که داشت جان ودلی بردی از کفش از بس همی بلای دل وخصم جان شدی ما درددل به جز تونگوئیم پیش کس زیرا که محرم دل پیر وجوان شدی ناگفته دادی آنچه دلم داشت آرزو ای غائب از نظر چه عجب غیب دان شدی بودی هر آنچه بودی وهستی وجز تو نیست گفتم بسی غلط که چنین یا چنان شدی اقبال ما که گشته چنین در جهان بلند زآنروبود که بادل ما مهربان شدی بلند اقبال