بلند اقبال
غزل ها
شمارهٔ ۴۴۳: ای دل چنین درتاب وتب از عشق روی کیستی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ای دل چنین درتاب وتب از عشق روی کیستی آشفته خاطر روز وشب ز آشفته موی کیستی گفتم خلیل الله وشی چون دیدم اندر آتشی می سوزی اما سرخوشی سوزان ز خوی کیستی ای گشته از غم تلخ کام ای بر تو لذت ها حرام افتاده در رنج زکام از عطر بوی کیستی وادی به وادی کو بهکو صوفی صفت درهای و هو چون فاخته کوکوی گو در جستجوی کیستی شب ها نخوابی تا سحر هی نالی از سوز جگر هر دم به آهنگ دگر درگفتگوی کیستی دیدم تو را همچون شراب اول شدی شرآخر آب ای آب خضر دیریاب اندر سبوی کیستی می بینمت با ذره بین مانند فردوس برین سرسبز وخرم اینچنین از آب جوی کیستی بودی سیه گشتی سفید از تو نبودم این امید الحمد لله المجید از شست و شوی کیستی همچون بلنداقبال اگر از عشق هستی خون جگر باید نگردد کس خبر درهای و هوی کیستی بلند اقبال