بلند اقبال
غزل ها
شمارهٔ ۴۴۰: چه شد که مه بریدی وعهد بشکستی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
چه شد که مه بریدی وعهد بشکستی مرا به بند ببستی خود از میان جستی زنی به ساغر ما سنگ و بر رخ ما چنگ تو را به ما سر جنگ است یا که بدمستی گناه سستی بخت من است بسکه چنین توسخت دل دل آزرده مرا خستی من آنچه گفتم وگویم خلاف نیست در آن تو هر چه عهد ببستی نبسته بشکستی توچون به چشم ودلت نیست بخشش وهمت اگر به دولت قارون رسی تهی دستی مگر نه ما و تو را راه مرگ در پیش است بگیر توشه ای از بهر راه تا هستی دلا که گفته نهی نام خود بلند اقبال تو کاین چنین ز غم هجر آن صنم پستی بلند اقبال