بلند اقبال
غزل ها
شمارهٔ ۴۳۳: گفتم بهای بوسه ای گویند جان فرموده ای
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
گفتم بهای بوسه ای گویند جان فرموده ای گفتا بلی گفتم چرا ارزان چنان فرموده ای گفتا بده بستان زمن گفتم به کف دارم ثمن گفتا در این داد وستد گفتم زیان فرموده ای گفتا اگر دانشوری تفسیر کن واللیل را گفتم تو خود از موی خود شرح و بیان فرموده ای گفتا که از والشمس گومعنی چه فهمیدی از او گفتم زروی خویشتن او را عیان فرموده ای گفتا لب لعلم دهد بر مرده جان عیسی صفت گفتم چه حاصل چون ز من او رانهان فرموده ای گفتا چرا پیر و جوان هستند درشورو فغان گفتم ز بس تاراج دل از این وآن فرموده ای گفت ای بلنداقبال من چون شدبلنداقبال تو گفتم به وصل خود مرا چون میهمان فرموده ای بلند اقبال