بلند اقبال
غزل ها
شمارهٔ ۴۲۳: از چه همچون زلف یار ای دل پریشان گشته ای
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
از چه همچون زلف یار ای دل پریشان گشته ای همچو من گویا اسیر عشق جانان گشته ای گوشه گیری داشتی از خلق می بینم کنون سخت عاشق بر رخ آن سست پیمان گشته ای بینمت افسرده وپژمرده وزار ونزار گوئی از کردار وکار خود پشیمان گشته ای پیش چشم مست دلبر گر نگردیدی کباب زآتش حسرت چرا اینگونه بریان گشته ای چشم او دارد ز مژگان لشکر افراسیاب مرحبا بک هم توگرد زابلستان گشته ای جان اگر بهر فدای او نمی خواهی چرا پیش جانان گوسفند عید قربان گشته ای چون بلنداقبالی ار آسوده دل از درد عشق پس چرا از هر طرف جویای درمان گشته ای بلند اقبال