بلند اقبال
غزل ها
شمارهٔ ۴۰۶: از مژه سنان داری وجوشن به بر ازمو
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
از مژه سنان داری وجوشن به بر ازمو ز ابرو بودت خنجر ومغفر بسر از مو در فارس همه خاک زمین نافه چین شد از بسکه همی ریخته ای مشک تر از مو ده مستیم از چشم و ببر هستیم از دست بنشین به برم چون دل ودل را ببر ازمو از چین پس ازاین مشک نیارند که در فارس توچین دگر داری ومشک دگر از مو ز ابروی کشد چشم تو بر روی تو شمشیر ز آنروست که داری به سر خود سپر از مو حاجت نه به صبح ونه به شام است که داری صبح دگر از طلعت وشام دگر از مو دیدم به تو گویند که زنبور میانی زنبور کمر داشته گاهی مگر ازمو هرگز چو تو شهدی به دهان نیست مر او را زنبور میان همچو تو دارد اگر از مو مویش نه همی آمده تاریکتر از شب بنگر که میانش شده باریکتر از مو مو ریخته است از سر دوشش به میانش آن موی میان بسته به قتلم کمر ازمو اقبال بلندی که مرا هست از آن است کاشفته نموده است مرا آن قمر از مو بلند اقبال