بلند اقبال
غزل ها
شمارهٔ ۳۹۳: گر کنی پیدا رهی ای شانه درگیسوی او
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
گر کنی پیدا رهی ای شانه درگیسوی او از زبان من بگو با عنبر افشان موی او سرکشی را ترک فرما رهزنی را توبه کن با ادب شو چنگ کمتر زن همی بر روی او گه بگوشش سر به نجوی می نهی از شیطنت گه شوی هر جا که بنشسته است همزانوی او احتشام الدوله از کردارت ار گردد خبر امر فرماید که بندندت کشندت سوی او الحذر ز آندم که از کار تو وکردار تو از غضب پرچین شودمانند توابروی او زآن همی ترسم به حکمش از برای نظم ملک سربرندت ناگهان اندیشه کن از خوی او خودتو می دانی بلند اقبال دولتخواه توست کم پریشان شو از این طبع پریشان گوی او بلند اقبال