بلند اقبال
غزل ها
شمارهٔ ۳۸۷: در نافه از خطا مشک می زدبسی دم از بو
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
در نافه از خطا مشک می زدبسی دم از بو بو برد چون ز زلفت از شرم شد سیه رو پیدا رخت به زلفت در سنبله است زهره یا مه به برج عقرب یا شمس در ترازو در آتش عذارت زلفت بود سمندر از سوختن سیه شدهمچون پر پرستو جنگ ار به مانداری داری ندانم از چیست تیر وکمان و جوشن از ابرو ومژه ومو جز چشم تو که کرده است صید دلم که دیده در روزگار شیری گردد شکار آهو دیدی که فتنه وشر بر پا شد ز هر سو دادی به دست مستی خنجر ز چشم ابرو تا درکنار گیرم شاید سهی قدت را از آب چشمه چشم گردیده دامنم جو گنج وصالت از رنج ما را به دست ناید کاری مگر کند بخت ورنه نه زور وبازو دوزخ مگر نباشد زآن گناهکاران ای روبهشتی از چیست برمن نیفکنی خو گوید که خواجه ماست الحق بلنداقبال شعر مرا بخوانند گر بر مزار خواجو بلند اقبال