بلند اقبال
غزل ها
شمارهٔ ۳۵۹: دل به من گوید ز غم کز شهر در هامون رویم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دل به من گوید ز غم کز شهر در هامون رویم من بدوگویم بیا تا زاینجهان بیرون رویم هر دوحیرانیم وسرگران به کارخویشتن راه دور و پای لنگ وتوشه ای نه چون رویم نیست چون پائی به زانو ره رویم وخون دل قوت جان سازیم وزاینجا با دل پرخون رویم بوی لیلی برمشام ما نیامد ز این دیار تا به هر جائی که لیلی هست چون مجنون رویم اهل میخانه همه گویند گلگون چهره اند ما هم آنجا ز اشک خونین با رخ گلگون رویم بر دردولت سرای یار اگر ندهند بار صد دلیل آریم ودر پیشش به صدافسون رویم چون بلند اقبال داردعزم کوی آن صنم خیز ای دل تاکه ما هم همرهش اکنون رویم بلند اقبال