بلند اقبال
غزل ها
شمارهٔ ۳۵۱: در تصور ما که ما بینای روی دوستیم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
در تصور ما که ما بینای روی دوستیم دوست پیش ما وما درجستجوی دوستیم از پریشان حالی است این حالت ونبود شگفت و این چنین آشفته دل وآشفته موی دوستیم برمشام ما نگردد بوی گلها کارگر زآنکه دایم در زکام از عطر بوی دوستیم دوست چون خورشید رخشان است وما حربا صفت رو به هر سو کونماید روبه سوی دوستیم ترک دل کردیم وترک جان وترک آرزو زآنکه هر گام وهرره کامجوی دوستیم گر چمن زنگاری از باران شود چون خط یار ما چنین سرسبز وخرم زآب جوی دوستیم صبح وظهر ومغربی زاهد کند ذکری وما سال وماه وروز و شب درگفتگوی دوستیم زآتش دوزخ حکایت کم کن ای واعظ که ما عمر را پرورده سوزندخوی دوستیم چون گدا برمال وهمچون تشنه بر آب زلال در خیال یار واندر آرزوی دوستیم باده ای ساقی مکن درجام بهر ما که ما مست وبیخوداز می خم وسبوی دوستیم چون بلنداقبال برافلاکشد هیهای ما بسکه روز وشب همی درهای وهوی دوستیم بلند اقبال