بلند اقبال
غزل ها
شمارهٔ ۳۴۸: دین ودل درعشق یار از گفتگوئی داده ایم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دین ودل درعشق یار از گفتگوئی داده ایم قوت روح وقوت جان را ز بوئی داده ایم عاقلان دیوانه می خوانندما ز آنکه ما دل به دست دلبر زنجیر موئی داده ایم خاک ما را آتش سودای او بر باد داد نه همی اندر هوایش آبروئی داده ایم حال دل ازما چه می جوئی که در میدان عشق دل به چوگان سر زلفش چوگوئی داده ایم بالله از دوزخ اگر اندیشه ای داریم ما زآنکه دل را خو به ترک تندخوئی داده ایم تاابد سبز است وخرم نونهال بخت ما چونکه جای او را کنار آب جوئی داده ایم ما دراین میخانه می خواهیم از پیر مغان کی کجا دل بر خمی یا بر سبوئی داده ایم برمچین زاهد ز ما دامن چوبر ما بگذری ما به دریا خویشتن را شستشوئی داده ایم گفتم او را کی مرا کردی بلنداقبال گفت از دلت آنم که ترک آرزوئی داده ایم بلند اقبال