بلند اقبال
غزل ها
شمارهٔ ۳۴۲: توگرماه منی من ماه تابان را نمی خواهم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
توگرماه منی من ماه تابان را نمی خواهم توگر سرو منی من سروبستان را نمی خواهم تمنا می کند هر کس ز یزدان حور وغلمان را توگر یار منی من حور وغلمان را نمی خواهم به کویت پاسبانم گر کنی بالله که درعالم خراج ملک قیصر تاج خاقان رانمی خواهم نه درهجرت دلم خون گشت ونه جانم ز تن بیرون من از این دل بری هستم من این جان را نمی خواهم اطاعت لازم است از دوست اگر گوئی که کافر شو همان کفرم شود ایمان به جز آن را نمی خواهم شنیدم دخت ترسائی به صنعان گفت ترسا شو چو عاشق بود براوگفت ایمان را نمی خواهم بت من درکلیسا رفت وبتها را شکست از هم برهمن گفت بشکن کز تو تاوان را نمی خواهم رضا گر بر قضا گردی عزیز مصر خواهی شد نیی یوسف اگر گوئی که زندان رانمی خواهم بلند اقبال را گفتم به دردخود علاجی کن بگفتا دردم از عشق است و درمان رانمی خواهم بلند اقبال