بلند اقبال
غزل ها
شمارهٔ ۳۴۰: نه از وصل تو دلشادم نه درهجر توغمگینم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
نه از وصل تو دلشادم نه درهجر توغمگینم خیال عشق رویت کرده از بس عاقبت بینم به امید وصالت در فراقت شاد ومسرورم ز تشویش فراقت در وصالت زار وغمگینم مرا تا بت پرستی گشته از عشق رخت آئین نه پروا دیگر از کفر است ونه اندیشه از دینم شبی درخواب دیدم می کنم با طره ات بازی شدم بیدار و بوی مشک می آمد ز بالینم کفن درم به تن خیزم ز جا گیرم حیات از سر چودر قبرم گذارندار شود نام توتلقینم توراخورشید ومه گر سر زده است از چاک پیراهن مرا بنگر که اندر دامن افتاده است پروینم ز عکس عارضت چشمم گلستانی بود پرگل که گرداگرد اوآمد زخار مژه پرچینم تورادر بندگی هستم چوقمری طوق درگردن زنی همچون خروس از تاج اگر بر سر تبر زینم سزدگر چون بلنداقبال مدحت گویم از خسرو چولعل شکرافشانت ز بس شعر است شیرینم بلند اقبال