بلند اقبال
غزل ها
شمارهٔ ۳۳۵: شد وقت آنکز بی خودی وصفی ز دلداری کنم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
شد وقت آنکز بی خودی وصفی ز دلداری کنم وز طور و طرز دلبری کو دارد اظهاری کنم دورافکنم هم خرقه را از کف نهم هم سبحه را در برنمایم طیلسان بر دوش زناری کنم منصور سازم خویش را وز دل برم تشویش را گویم اناالحق تا مگر جا بر سر داری کنم کس نیست با من هم زبان تا گویم از راز نهان آن به که بنشینم بیان در پیش دیواری کنم فصل گل است ووقت می درخانه خوابم تا به کی از شهر باید شد برون تاسیر گلزاری کنم دیوانه وش درهر گذر گردم برهنه پا و سر کافتندم از پی کودکان خود را چوسرداری کنم آسوده سازم حال را بینم بلنداقبال را جان چون بلنداقبال اگر قربانی یاری کنم بلند اقبال