بلند اقبال
غزل ها
شمارهٔ ۳۲۳: گفتم این شور من ازچیست بگفت از نمکم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
گفتم این شور من ازچیست بگفت از نمکم گفتمش پیشتر آ تا نمکت را بمکم زهره ای در بر من یا قمری یا خورشید دانم این قدر که از روی تورشک فلکم ز اشک ورخ ساخته ام سیم و زیر پاک عیار امتحانی بکن ای دوست بزن بر محکم نه توگفتی دهی ار جان دهمت یک دوسه بوس دادمت جان نه سه دادی نه دو دادی نه یکم بی تو ای دوست اگر جای دهندم به بهشت همچنان است که منزل بود اندر درکم دامن وصل بتم را به کف آرم روزی روزگار ار مدد وبخت نماید کمکم مگر از ره بردم طره طرار بتی ورنه زاهد نزندراه زتحت الحنکم تا ز عشق رخت ای دوست بلنداقبالم نه عجب گر به فلک وصف بگوید ملکم بلند اقبال