بلند اقبال
غزل ها
شمارهٔ ۳۰۶: پای بند خم آن زلف گره گیر شدم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
پای بند خم آن زلف گره گیر شدم از جنون عاقبت الامر به زنجیر شدم این همه چین نه ز پیری است که دارم به جبین در جوانی ز غم یار چنین پیر شدم نه ز بسیاری عمر است که پشتم شده خم قدخمیده چو کمان ز آن قد چون تیر شدم شد زتاراج غمش ملک وجودم ویران شکر لله که کنون قابل تعمیر شدم جان به در بردم از آن خنجر مژگان اول آخر از ابروی او کشته به شمشیر شدم دست تدبیر من ازچاره گری کوته شد تا گرفتار به سرپنجه تقدیر شدم چون بلنداقبال از بس که خورم خون جگر بر سر خوان حیات از دل وجان سیر شدم بلند اقبال