بلند اقبال
غزل ها
شمارهٔ ۲۳۵: نصیب جان ودلم شد بلای هجرت باز
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
نصیب جان ودلم شد بلای هجرت باز به وصل خود در دولت به رویمن کن باز نه روز رفته نه عمر گذشته باز آید توباز آکه ببینم هر دوآمد باز کلیم سان ید بیضا عیان نما از رخ مسیح وش به تن مرده جان ده از اعجاز به چنگ زلف تو دارد خبر ز حال دلم کبوتری که شودصید چنگل شهباز هر آنچه عشق تورا میکنم به دل پنهان سرشک سرخ و رخ زرد می شودغماز به راه عشق توپویم مرا بودتا جان چه غم زراهزن ودوری ونشیب وفراز برفت عمر ونیامد به چنگ طره دوست توعمر کوته ما بین وآرزوی دراز فغان که درتن من مرغ روح گشته اسیر خوشا دمی که دهندش از این قفس پرواز بکن نوازشی از لطف بر بلند اقبال به شکر آنکه ز خوبان عالمی ممتاز بلند اقبال