بلند اقبال
غزل ها
شمارهٔ ۲۱۴: نخواهد آمد آن دلبر دگر در بر اگر آید
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
نخواهد آمد آن دلبر دگر در بر اگر آید مرا روحی به روح وقوتی اندر جگر آید نه عمر رفته باز آید نه تیر از کمان جسته بودشق القمر یا ردشمس آن ماه اگر آید ز آب چشمه حیوان چه حاصل بی لب جانان چوشیرین نیست خسروا چه لذت از شکر آید اگر مانندروئین تن شوم در آهنین جوشن که نوک تیز مژگانت به جانم کارگر آید هر آن دردی که ازعشق تودارم هست درمانی هر آن زهری که ازدست تونوشم چون شکر آید گمان نارم ز نوک تیر مژگانت شوم سالم مرا جوشن به تن زلف زره سانت مگر آید بلند اقبال شور انگیزی از شیرین سخن تا کی هزارت آفرین برجان از این طبع وفکر آید از آن ترسم که از بس شورانگیزی کنی آخر گران روزی به طبع پادشاه دادگر آید بلند اقبال