بلند اقبال
غزل ها
شمارهٔ ۱۸۶: هرکه را دیدم به دیدار رخت مشتاق بود
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
هرکه را دیدم به دیدار رخت مشتاق بود حسن رخسار تو از بس شهره آفاق بود ماه چون روی تو بود ار ماه مشکین زلف داشت سروچون قدتوبود ار سرو سیمین ساق بود صفحه روی تو نیکومستندی شد به حسن گرچه دیدم خطی ازعنبر بر او الحاق بود طاق یا جفت آنچه داری دل زما بردی گرو جفت ابروی توچون در دلربائی طاق بود نیش کز شست توخوردم خوشترم ازنوش گشت زهر کز دست تو آمد بهتر از تریاق بود گر نمی بست آن بت شیرازیم شیرازه اش دفتر حسن نکویان تاکنون اوراق بود آن دهانی را که میگفتند داری دیدمش تنگ تر از چشم مور واز دل عشاق بود در برمن از غم آن آتشین رخ سوخت دل چون غمش سوزنده تر ز آتش دلم حراق بود از بلند اقبال تا جان خواستی ایثار کرد تا نفرمائی که جان دادن به پیشش شاق بود بلند اقبال