بلند اقبال
غزل ها
شمارهٔ ۱۸۳: بدبخت هر که بی هنر وبی ادب بود
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بدبخت هر که بی هنر وبی ادب بود گر برگ و بر درخت نیارد حطب بود روز است وآفتاب بلند است وهر کسی روشن چراغ کرده که تاریک شب بود ما رسته از جهان وبه دلدار بسته دل نفرت زخلق جستن ما زاین سبب بود شهد است چون شرنگ به کامم ز دست غیر وز دست دوست زهر هلاهل رطب بود دیوانگی ز عشق که مکروه عالمی است واجب به ما شد ار به کسی مسحتب بود ترکی ربوده دل ز کف من که همچو او شوخی نه درعجم نه بتی درعرب بود آتش به جانم از بت خویش وبه من طبیب گوید که گرمی تنت آثار تب بود من رندو مست وعاشق وبدنام و شیخ خام کنعم کند ز عشق تو این بوالعجب بود اقبال هر که را که بلنداست در جهان پیوسته گفتگوی تواش ورد لب بود بلند اقبال