بلند اقبال
غزل ها
شمارهٔ ۱۵۳: قدم از ابرویت آخر چو کمان خواهدشد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
قدم از ابرویت آخر چو کمان خواهدشد در ازل هرچه مقدر شده آن خواهد شد به سر کوی خود ای دوست مرا راهی ده که هر آنکس رسد آنجا به امان خواهد شد کشی ار شانه به گیسو به ره باد صبا خاک شیراز همه عنبر وبان خواهد شد از دولب قیمت یک بوسه کنی گر صدجان برتو زاین داد وستد باز زیان خواهد شد گر دهی گوش که تا با توبگویم غم دل برتن من سر هر موی زبان خواهد شد دلم ازعشق تو پر درد وبه من گفت طبیب که دوائی بخور ار نه خفقان خواهدشد رخم از درد تو شد زرد و مرا گفت که زود روعلاجی بکن ار نه یرقان خواهد شد چشمم از بس به رخم ریخت همی خون دلم راز پنهان من زار عیان خواهدشد ساقیا می بخور امروز ومخور غم که کسی با خبر نیست ز فردا که چه سان خواهدشد باده گر این بود ومستی اگر این که مراست شیخ هم بین که به میخانه روان خواهد شد چون من از عشق هر آنکس که بلنداقبال است چوبه پیری برسد باز جوان خواهد شد بلند اقبال