بلند اقبال
غزل ها
شمارهٔ ۱۴۸: سزد بلبل به گل گر در گلستان هم نفس باشد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
سزد بلبل به گل گر در گلستان هم نفس باشد چرا پس جان من در تن گرفتار قفس باشد چومرغی کز قفس باشد هوای گلشنش بر سر به سیر عالم علوی مرا در دل هوس باشد ز جان منچه سزد کاین چنین شد پای بست تن به مستی فی المثل ماند که در قیدعسس باشد ز جسمانی علایق دمبدم کاهد همی جانم چو حلوایی که گردش روز وشب مور ومگس باشد دلا آسایش ار خواهی بیفکن پیرهن از تن که بار پیرهن برتن تو را از پوست بس باشد بلند اقبال جسمش آن چنان کاهیده شد از غم که هر گه دلبر او را دید گوید این چه کس باشد بلند اقبال