بلند اقبال
غزل ها
شمارهٔ ۱۴۵: دلبری از زلفوخط وخال نباشد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دلبری از زلفوخط وخال نباشد سلطنت از تاج وتخت ومال نباشد دلبری از چیز دیگر است بتان را سلطنت الا ز ذوالجلال نباشد زهد فروشی که داغ ناصیه دارد زومطلب فیض که اهل حال نباشد محرم بزم وصال دوست نگردد چشم وزبانی که کور ولاله نباشد بار گرانیاست سر به دوش کشیدن گر به ره دوست پایمال نباشد جز سپر انداختن ز دست چه چاره با قدرم قدرت جدال نباشد خون به دلم هر چه می کنی بکن ای دوست کز توبه خاطر مرا ملال نباشد وصل توکی گرددم نصیب که گاهی با توسخن گفتنم مجال نباشد حسن تووعشق من زوال ندارد ورنه چه باشد که بی زوال نباشد عکس رخ دوست اندر آینه پیداست ورنه کسش درجهان مثال نباشد کی شود اقبال کس بلند به عالم تا دل او خالی از خیال نباشد بلند اقبال