بلند اقبال
غزل ها
شمارهٔ ۱۳۲: دانی ای مه که زهجرت چه به من می گذرد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دانی ای مه که زهجرت چه به من می گذرد گذرد آنچه ز دی مه به چمن می گذرد آنچه بر زیبق و زر می گذرد از آتش به دلم از غم توسیم بدن می گذرد به یمن گر گذر آری ز عقیق لب تو خون حسرت به دل کان یمن می گذرد گذر آرد به سر زلف تو چون باد صبا می ندانی که چه بر مشک ختن می گذرد باغبان قد توگر بیند وبویت شنود در پیت افتد واز سرو و سمن میگذرد به کلیسای نصارا اگر آری گذری از بت وبتکده بالله شمن می گذرد چشد از شربت لعل تو اگر طفل رضیع لب به پستان نگذارد ز لبن می گذرد به زیارت گذری گر به سر اهل قبور از پیت مرده همی پاره کفن می گذرد شکر وشهد ویا شعر بلند اقبال است وصف لعل توچواو را به دهن می گذرد بلند اقبال