بلند اقبال
غزل ها
شمارهٔ ۱۳۰: آنکه شد عاشق ومردازغم ودرد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
آنکه شد عاشق ومردازغم ودرد با خبر شد که به من عشق چه کرد عقل انداخت سپر دربر عشق گفت من با تونیم مرد نبرد ای که گفتی چه هنر داردعشق اشک را سرخ کندرخ را زرد چشم را تر کند ولب را خشک جسم را گرم کنددم را سرد می کندبا دل و با جان کاری که مثالش نتوانم آورد شاه رامات کند در شطرنج مهر ومه را بکشد مهره به نرد برباید ز سر چرخ کلاه بر فشاند ز کف دریا گرد همه درخدمت اویکسانند پیر وبرنا شه ومسکین زن ومرد همچومن هر که بلنداقبال است عشق ورزید ونترسید ز درد بلند اقبال