بلند اقبال
غزل ها
شمارهٔ ۱۲۹: شب از خیال روی توخوابم نمی برد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
شب از خیال روی توخوابم نمی برد در حیرتم ز گریه که آبم نمی برد دارم دلی کباب ولی چشمش از غرور مست است ودست سوی کبابم نمی برد گفتی شبی به خواب توآیم خبر شدی گویا که شب ز هجر تو خوابم نمی برد شب ها به کوی اوبه گدایی روم چنانک کس بوئی از ذهاب وایابم نمی برد حسن توجمع من شد وعشق تو خرج من کس ره به جمع وخرج حسابم نمی برد گفتم به لب چوشکر نابی بگفت لیک لذت کسی ز شکر نابم نمی برد در بندگی خیانتی ار کرده ام چرا دلبر ز زلف زیر طنابم نمی برد عاشق به یار وشاکیم از جور او ولی هیچ اسمی از گناه وثوابم نمی برد هر کس ز عشق دوست شداقبال او بلند گوید که عقل ره به جنابم نمی برد بلند اقبال