بلند اقبال
غزل ها
شمارهٔ ۱۲۸: هیچ مرغی در قفس چون منگرفتاری ندارد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
هیچ مرغی در قفس چون منگرفتاری ندارد بختی مستی چومن هرگز گرانباری ندارد دلبری دارم تعالی الله که در حسن است یکتا دلبری دارد ولیکن رسم دلداری ندارد تا پرستارم شودبیمار گشتم همچوچشمش چون نکو دیدم به حال من پرستاری ندارد سرخ روئی نیست او را در بر عشاق بی دل هرکه خون از دیده بر رخسار خود جاری ندارد دل ندارم من که گردد خون وریزد از دوچشم نیست عیب چشمم ار بینی که خونباری دارد چشم مستت دل ز هشیاران برد اما به عهدت هیچکس از دست چشمان تو هشیاری ندارد کی بلند اقبال گردد همچو من در روزگاران آنکه درعشق بتان از خویش بیزاری ندارد بلند اقبال