بلند اقبال
غزل ها
شمارهٔ ۱۱۴: آن نگار از گریه طفل دل مرا آرام کرد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
آن نگار از گریه طفل دل مرا آرام کرد بس که از چشم ولب اورا شکر وبادام داد یادم از گم گشته دل امد ز بس زلفش همی گاه یاد از شکل دالم گه از شکل لام داد در ازل کاشیاء را از هم نمی بودامتیاز روی ومویش روز وشب را نورو ظلمت وام کرد گفتگوئی از لب لعلش نمودم آرزو خود نمی دانم نوازش کرد یا دشنام داد ای خوش آن مستی که منظورش ز ساقی می بود چشم او بر این نباشد کز سبو یا جام داد از نگاهی صبر وتاب از دست شیخ وشاب برد وز کلامی جان ودل انعام خاص وعام داد عیسی ازاسماء اعظم مرده را می داد جان آن بت ترسا مرا صد جان به یک پیغام داد مصریان را چهر یوسف قوت جان شد سال قحط یار هم ما را ز روی ومو نهار وشام داد با بلنداقبال می دانی چه کرد از زلف وخال مرغ دل را دانه ای افشاند و جا در دام داد بلند اقبال