بلند اقبال
غزل ها
شمارهٔ ۱۱۱: دل برد و گشت پنهان از چشمم آن پری رخ
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دل برد و گشت پنهان از چشمم آن پری رخ از بردن دل افسوس وز رفتن وی آوخ هر کس که افتدش راه روزی به کوی آن ماه هم سال اوست فیروز هم فال اوست فرخ از شکل آدمی غم در شکل دیگرم کرد قد صانی دلیل فی مذهب التناسخ کی جان من پیاده سالم کنم ز دستش صد شاه را به یک کش فرموده مات از رخ چون من طلب نمایم ازکیمیای وصلش کز سوز دل اگر یخ خواهم بگویدم یخ اندیشه ای ندارم با سر قدم گذارم روید به راه عشقش گر جای سبزه ناچخ نازم به دست ساقی کز ما نهشت باقی از آنچه داد از خم برد آنچه بود در مخ از تو بلنداقبال چون مسئلت نماید او را مساز محروم حرفی بگو به پاسخ بلند اقبال