بلند اقبال
غزل ها
شمارهٔ ۱۰۶: زده است زلف توچنبر به رخ چومار به گنج
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
زده است زلف توچنبر به رخ چومار به گنج به گنج راه نبرده است هیچ کس بی رنج به رنج و دردمرا صرف گشت عمر عزیز نشدنصیب که آید به چنگ من این گنج مرا قرار ودل و دین وعقل وهوشی بود به یک نگه به دو چشمت از کفم هر پنج منم ز گردش چشم تومست ومردم را گمان که مستیم از باده است و بذر البنج دلم از آن شده پر خون تر از انار که نیست به دستم از ذقن وغبغب تو سیب وترنج شود شکفته تر از گل دل چوغنچه من ز غنچه لبت اندر دلم فتد گر خنج وفا ز جور تودارد فزون بلنداقبال ز زلف خویش ترازو به کف بگیر و بسنج بلند اقبال