بلند اقبال
غزل ها
شمارهٔ ۹۳: دوشم آن ترک پریچهره به بر آمد ورفت
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دوشم آن ترک پریچهره به بر آمد ورفت تندوآهسته تر از باد سحر آمد ورفت زیست نمود دمی تاکه ببینم رخ او چون خیالی که درآید به نظر آمد ورفت رفت واز رفتنش از دیده خون افشانم سیل خوناب جگر تا به کمر آمد ورفت وه که خوب آمد وبد رفت چه خون ها که مرا از غم دوری رویش به جگر آمد ورفت وعده می داد که ماند به برم تا به سحر چه خطا دید که چون راهگذار آمدورفت بت من همچو قمر بود ولی کلبه من نه فلک بود که مانند قمر آمد ورفت گفتم او رابنشین پیش بلند اقبالت گفت منعمر توام عمر به سر آمدو رفت بلند اقبال