بلند اقبال
غزل ها
شمارهٔ ۸۸: عاشق روی تو صاحب نظری نیست که نیست
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
عاشق روی تو صاحب نظری نیست که نیست خاک درگاه توکحل بصری نیست که نیست نه همی جلوه کند حسن تو در دیده من جلوه گر حسن تو درخشک وتری نیست که نیست نه من دل شده تنها ز غمت خون جگرم خون ز عشق رخت اندر جگری نیست که نیست نه همی من به رهت خاک نشین هستم وبس صد چومن خسته به هر رهگذری نیست که نیست دل آشفته رنجور من از زلف ورخت شام در آه و فغان تا سحری نیست که نیست خود ندانم ملکی یا پری و حور ولی هستم آگه که غلامت بشری نیست که نیست کاروان مشک ز چین از چه به شیراز آرد درخم طره تومشک تری نیست که نیست گاهی از حال من خون شده دل گیر سراغ ناگه آگه شوی از من اثری نیست که نیست با رقیبان منشین باده مخور بوسه مده که برما ز تودایم خبری نیست که نیست پیش تو بی هنر و پست بلند اقبال است ورنه اورا به حقیقت هنری نیست که نیست پادشه کرده مگر طبع مرا مخزن خود که در او هر چه بخوانی گهر نیست که نیست بلند اقبال