بلند اقبال
غزل ها
شمارهٔ ۸۱: کس نگوید ختن وتبت وتاتاری هست
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
کس نگوید ختن وتبت وتاتاری هست به کف صبحدم از زلف تو تا تاری هست نه بجز ذکر تو در روز وشبم کاری هست نه به جز فکر تو در سال و مهم کاری هست می توان گفت که دارد ز دل من خبری هر کجا درقفسی مرغ گرفتاری هست نتوانم که تو راهمدم غیری بینم گر چه هر جاست گلی همره او خاری هست مگر ازگیسوی تو شانه گشاده است گره که دکان بسته به هر دکه که عطاری هست چشم مست تو بدین سان که ببرد ازمن هوش نتوان گفت که درعهد تو هشیاری هست ای دل اندر بر آنچشم سیه ناله مکن که ننالد کس اگر در بر بیماری هست مردم ازبسکه بزد از مژه خنجر به دلم چشم مست تو عجب کافر خونخواری هست حال آشفته دلم در شکن طره ی تو داندآن صعوه که اندر دهن ماری هست نه عجب بر سر مشک ار بنهی پا کز مشک زیر هر چین وخم زلف تو خرواری هست نیست درعهد شه روی زمین ناصر دین به جز از طره ات ار رهزن و طراری هست وصف روی تو و اشعار بلنداقبال است صحبتی گر سر هر کوچه وبازاری هست بلند اقبال