بلند اقبال
غزل ها
شمارهٔ ۶۲: شمع این نوری که می بینی به سر بگرفته است
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
شمع این نوری که می بینی به سر بگرفته است پرتوی از روی یار ما به بر بگرفته است زآن به گرداو پرد پروانه تا سوزد همی او ندانم از که این سر راخبر بگرفته است دوش دیدم در برش معشوق ما بنشسته بود وز رخ اودر بر این نور اثر بگرفته است هر که را برند سر از تن دهدجان در زمان شمع را نازم ز سر رسم دیگر بگرفته است از تنش هر گه بری سر فورا آرد جان پدید در تن خون جان عالم رامگر بگرفته است می توان او را به بزم قرب جانان جای داد هر که همچون شمع نوری درجگر بگرفته است زهره خواند در فلک شعر بلنداقبال را نسخه گویا از عطارد وز قمر بگرفته است بلند اقبال