بلند اقبال
غزل ها
شمارهٔ ۵۰: زلف تو سرکش است و دل من مشوش است
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
زلف تو سرکش است و دل من مشوش است ز آنرو که شه برد سر هر کس که سرکش است گفتم فراق را به صبوری دوا کنم دیدم که صبر خار و فراق توآتش است از بهر بردن دل من چشم مست تو دایم به زلف پرشکنت در کشاکش است بر بوده چهره تو دل از دست شیخ وشاب باد آفرین به جان توچهرت چه دلکش است تیر و کمان چو از مژه و ابروی تو داشت هر کس که دید چشم تو را گفت آرش است حاجت کجا بودبه می کوثرش دگر هر کس ز باده لب لعل تو سرخوش است اقبال من که گشته به عالم چنین بلند از فیض عشق آن بت عیار مهوش است بلند اقبال