بلند اقبال
غزل ها
شمارهٔ ۳۳: نگفتم دل مکن اینقدر غارت
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
نگفتم دل مکن اینقدر غارت که ترسم آخر افتی در مرارت شه آگه گشته و داده است فرمان به گیر و دار هر کس کرده غارت دل ما راچرا ویرانه کردی نمی بودت اگر عزم عمارت لب لعل تو از بس هست شیرین خیالش در مزاج آرد حرارت همی بینم به روی دوشت افتد چرا دارد چنین زلفت جسارت بشارت می دهم خود جان ودل را به قتلم گر بفرمایی اشارت ندارد عشق و زاهد گشته عابد چه حاصل از نماز بی طهارت بهای بوسه ات دادم دل وجان نکرده بهتر از این کس تجارت بلند اقبال گردیدم هماندم که از وصل تو دادنم بشارت بلند اقبال