بلند اقبال
غزل ها
شمارهٔ ۲۹: روشن چراغ کس نکند پیش آفتاب
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
روشن چراغ کس نکند پیش آفتاب ای آفتاب پیش رخ ماه من متاب گفتار نگار من که به خواب آیمت شبی آخر شبی چوبخت من ای چشم من بخواب چشمم چو لاله گشته فشاند ز بسکه اشک نگرفته کس ز لاله چو من تاکنون گلاب زاهد مبند تهمت مستی ز می به من من مست چشم مست نگارم نه از شراب چون پیچ وتاب زلف توبینم گمان کنم ماری است زخمدار که باشد به پیچ وتاب ویرانه شو که قابل تعمیر می شوی آباد کی شوی نشوی ای دل ار خراب تا چندمحو نحو وکنی عمر صرف صرف برخیز ای مدرس وبرهم بنه کتاب اقبال هر کسی شده است از رهی بلند اقبال من بلند شد از عشق بوتراب ندارم سیری از آن لعل سیراب که مستسقی ندارد سیری از آب لبت سودای ما را کرده افزون که گوید رفع سودا کرده عناب دلم طاقت به دیدارت نیارد که کتان را نباشد تاب مهتاب به پهلو بی توگوئی خار دارم کنم گر بستر وبالین ز سنجاب بلند اقبال کن صبر از غم هجر که آخر غوره می گردد می ناب بلند اقبال