بلند اقبال
غزل ها
شمارهٔ ۲۳: نه چوبالای توسروی بود اندر چمنا
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
نه چوبالای توسروی بود اندر چمنا نه کشدفاخته اندر چمن افغان چومنا به سراغ قدچون سرو توگر نیست زچیست فاخته اینهمه کوکو زند اندر چمنا غنچه لعل تو را دیده همانا که زند چاک هر صبحدم از عشق تو گل پیرهنا منکر نقطه موهوم نمی گشت حکیم گر که می آمد ومی دید که داری دهنا همه خوانند تو را ماه ونیابند که ماه نه سخن گوست نه زلفینش بود پرشکنا همه دانند تو را سرو و ندانند که سرو نه چمیدن چو تو دارد نه بودسیمتنا خواستم عشق تو را فاش نسازم دیدم داستانی است که گویند به هر انجمنا زلف طرار تو دزد دلم ار نیست ز چیست شده لرزان و پریشان و اسیر رسنا من اگر دل به سر زلف تو دادم چه عجب تو بری دین و دل از دست اویس قرنا جامه مهر تو حاشا که زتن دور کنم مگر آن روز که پوشند به جسمم کفنا چون میانت ز میان رفت بلند اقبالت از میان تو بیامد به میان چون سخنا بلند اقبال