حکیم عمر خیام
نوروز نامه (منسوب به عمر خیام)
بخش ۱۳ - حکایت
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
گویند یزدجرد شهریار روزی نشسته بود بردکان باغ سرای و انگشتری پیروزه در انگشت داشت، تیری بیامد و برنگینه انگشتری زد و خرد بشکست و از وی بگذشت و بزمین در نشست، و کس ندانست که آن تیر از کجا آمد هر چند تجسس کردند پدید نیامد، وی ازان غمناک و باندیشه شد که این چه شاید بود، چون از دانایان و ندیمان خویش بپرسید کس آن تاویل نمی دانست، و آنک لختی دانست نیارست گفت، پس ازان بس روزگار نیامد که بمرد، ملک از خاندان او برفت، حکیم عمر خیام