رفیق اصفهانی
غزل ها
شمارهٔ ۱۷۲: اگر روزی دهم صد بار جان نادیده دیدارش
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
اگر روزی دهم صد بار جان نادیده دیدارش بسی زان به که روزی بنگرم در بزم اغیارش به حال مردنم از رشک او با غیر در صحبت چسان یارب ز حال خویشتن سازم خبردارش به خاک کویش ار نسپاردم پیش سگان او بیندازید بعد از مردنم در پای دیوارش چه شوقیست اینکه آیم چون برون از بزم او دردم روم در کوی آن مه تا مگر بینم دگر بارش بود تا گردد از حال دل من اندکی آگه دلم خواهد که پیش چون خودی بینم گرفتارش اگر چه سیم و زر دادند مردم در بهای او به نقد جان و دل گشتم من مفلس خریدارش به سودای من ار سر درنیارد ماه من شاید که چون خورشید هر جامی رود گرمست بازارش دهم گر جان به تلخی دور نبود ز آنکه نشنیدم بعمر خود بجز تلخ از لب لعل شکربارش رفیق امروز باشد بلبل و گلزار او کویت چو در کوی تو آید ای گل رعنا مکن خارش رفیق اصفهانی