رفیق اصفهانی
غزل ها
شمارهٔ ۱۴۷: غمین عشق غم روزگار کم دارد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
غمین عشق غم روزگار کم دارد خود این غم آنکه ندارد هزار غم دارد حریم دیر کنون فخر بر حرم دارد که نازنین صنمی چون تو محترم دارد کسی که چون تو حبیب مسیح دم دارد طبیب اگر نکند چاره اش چه غم دارد نشان آنکه رهش زد پریوشی اینست که خنده گه بگه و گریه دم به دم دارد جمال حور و کمال فرشته طرز پری نگار من همه دارد، دگر چه کم دارد کسی که با سگ کوی پریرخی شده رام فراغت از پری و گلشن ارم دارد درون سینه بتی دارم و نپندارم که هیچ بتکده دیگر چنین صنم دارد چگونه جان نسپارد ز رشک او عاشق که زر ندارد و اغیار محتشم دارد به قطع بادیه حاجت ندارد آن سالک که از گذرگه دل راه بر حرم دارد مگو که یار تو کم دارد آن و حسن رفیق که دارد آن و ز آن نیز بیش هم دارد رفیق اصفهانی