رفیق اصفهانی
غزل ها
شمارهٔ ۱۱۸: کو عاشق آزاری چو او تا عاشق زارش کند
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
کو عاشق آزاری چو او تا عاشق زارش کند شاید که درد عاشقی با عاشقان یارش کند خواهم بتی چون یار من دل گیرد از دلدار من تا آن چه او در کار من کرده است در کارش کند غارت کند از یک نظر صبرش ز دل هوشش ز سر سازد ز خویشش بی خبر از من خبردارش کند بیرون کند آن دلربا از خاطرش جور و جفا آموزدش مهر و وفا عاشق نگه دارش کند تا آن بت پیمان شکن قدری فزاید قدر من یک چند پیش خویشتن بی قدر و مقدارش کند از چشم خواب آلود خویش از لعل می آلود خویش خوابست بیدارش کند مست است هشیارش کند گردد رفیق ممتحن خوش نغمه چون مرغ چمن گر آن بت غنچه دهن گوشی به گفتارش کند رفیق اصفهانی