میرداماد
غزل ها
شمارهٔ ۲۹: نمیدانم چه سازم باز در بازیست چوگانش
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
نمیدانم چه سازم باز در بازیست چوگانش سری هر روز می بایست سازم گوی میدانش بیا ایدل به درد عاشقی بفروش عالم را زیانی گر کنی بر جان من بنویس تاوانش به غارت رفت صبر این وصل را هجران مکن یارب که جانم بر نمی آید دگر با درد هجرانش بیا ای آنکه معذورم نمیداری تماشاکن دراین رخنه که بر جان من است از نوک مژگانش ز خاک من بجای سبزه پیکان بلا روید ز بس ناوک که بر من زد به غمزه چشم فتانش به صید جان من آن شهسوار آمد خجل گشتم که جز صیدی چنین لاغر نکردم هیچ قربانش سری کش داس چرخ از ملک تن خواهد درود آخر همان بهتر که اندازم خود اندر پای یکرانش مپرس از من که ابر عشق چون بارید بر کشتت چه میدانم همه پیکان آتش بود بارانش دلم را امشب اندر میزبانی غمت دیدم چو خاشاکی که گردد دوزخ سوزنده مهمانش گشودی بر دل اشراق دیگر شست کین آری کمش بود اینهمه ناوک که پنهان بود در جانش میرداماد