جامی هروی
سلامان و ابسال
بخش ۵۵ - حکایت پیر روستایی با پسر
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ساده مردی شد مسافر با پسر هر دو را بر یک خرک بار سفر بود پای از محنت ره ریششان بر سر آن کوهی آمد پیششان کوهی از بالا بلندی پر شکوه موج زن دریایی اندر پای کوه بر سر آن کوه راهی نیک تنگ کز عبورش بود پای وهم لنگ هیچ کس زانجا نیارستی گذار تا نکردی از شکم پا همچو مار هر چه افتادی ازان باریک راه قعر دریا بودیش آرامگاه ناگهان شد آن خرک زانجا خطا زد پسر بانگ از قفایش کای خدا شد خرم زین ره خطا نگذاریش هر کجا باشد سلامت داریش پیر گفتا بانگ کم زن ای پسر کاختیار از دست او هم شد بدر گر تو حکم راست خواهی خیز راست اختیار اینجا گمان بردن خطاست جامی هروی