جامی هروی
سلامان و ابسال
بخش ۴۳ - حکایت آن زاغ بر لب دریای شور که حواصل وی را آب شیرین می داد اما وی را آن قبول نیفتاد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بود همچون بوم زاغی روز کور جا گرفته بر لب دریای شور بودی از دریای شور آبشخورش دادی آن شورابه طعم شکرش از قضا مرغی حواصل نام او حوصله سر چشمه انعام او سایه دولت به فرق او فکند نامدش شورابه دریا پسند گفت پیش آی ای ز شوری در گله کآب شیرینت دهم از حوصله گفت ترسم کآب شیرین چون چشم طعم آب شور گردد ناخوشم زآب شیرین مانم و باشد نفور طبع من ز آبشخور دریای شور بر لب دریا نشسته روز و شب در میان هر دو مانم تشنه لب به که سازم هم به آب شور خویش تا نیاید رنج بی آبیم پیش جامی هروی