جامی هروی
سلامان و ابسال
بخش ۳۴ - صفت چوگان باختن وی با همسران و گوی بردن وی از دیگران
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
چون تن از خواب سحر آسودیش بامدادان عزم میدان بودیش صبحدم چون شاه این نیلی تتق بارگی راندی به میدان افق شه سلامان نیز مست و نیمخواب پای کردی سوی میدان در رکاب با گروهی از نژاد خسروان خردسال و تازه روی و نوجوان هر یکی در خیل خوبان سروری آفت ملکی بلای کشوری صولجان بر کف به میدان تاختی گوی زرکش در میان انداختی یک به یک چوگان زنان جویان حال گرد یک مه حلقه کرده صد هلال گر چه بودی زخم چوگان از همه بود چابکتر سلامان از همه گوی بردی از همه با صد شتاب گوی مه بود و سلامان آفتاب با هلالی صولجان دنبال ماه حال گویان می شدی تا حالگاه گوی اگر صدبار از آنجا باز پس آمدی هر بار حال این بود و بس آری آن کس را که دولت یار شد وز نهال بخت برخودار شد هیچ چوگان زیر این چرخ کبود گوی نتواند ز میدانش ربود جامی هروی