جامی هروی
سلامان و ابسال
بخش ۱۷ - اشارت به خوابی که ناظم در اثنای این دیباچه دیده و تعبیر آن چنانچه خود کرده آرمیده
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
چون رسیدم شب بدینجا زین خطاب در میان فکرتم بربود خواب خویش را دیدم به راهی بس دراز پاک و روشن چون ضمیر اهل راز نی ز بادش گرد را انگیزشی نی به خاکش آب را آمیزشی بود القصه رهی بی گرد و گل من در آن ره گام زن آسوده دل ناگه آواز سپاهی پر خروش از قفا آمد در آن راهم به گوش بانگ چاووشان دلم از جا ببرد هوشم از سر قوتم از پا ببرد چاره می جستم پی دفع گزند آمد اندر چشمم ایوانی بلند چون شتابان سوی آن بردم پناه تا شوم ایمن ز آسیب سپاه از میانشان والد شاه زمن آن به نام و صورت و سیرت حسن بارگیری چرخ رفعت زیر ران رخ فروزنده چو مهر و مه بر آن جامه های خسروانی در برش بسته کافوری عمامه بر سرش تافت سوی من عنان خندان و شاد بر من از خنده در راحت گشاد چون به پیش من رسید آمد فرود بوسه بر دستم زد و پرسش نمود خوش شدم زان چاره سازی ها که کرد شاد ازان مسکین نوازی ها که کرد در سخن با من بسی گوهر فشاند لیک از آنها هیچ در گوشم نماند صبحدم کز روی بستر خاستم از خرد تعبیر این درخواستم گفت این لطف و رضا جویی شاه بر قبول نظم تو آمد گواه یک نفس زین گفت و گو منشین خموش چون گرفتی پیش در اتمام کوش چون شنیدم از وی این تعبیر را چون قلم بستم میان تحریر را بو کزان سرچشمه ای کین خواب خاست آید این تعبیر از آنجا نیز راست جامی هروی