نظام قاری
مخیّلنامه (در جنگ صوف و کمخا)
بخش ۳ - آغاز داستان
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
چنین خواندم از خط ابیارئی که میخواندی نوبتی عارئی که کمخاهمی کرد تعریف خویش که بیشم بجاه از قماشات بیش که از چین و ماچین فرازم علم گهی از خطا و ختن دم زنم در ابریشم چنگم اسرار بین در اوتار او از من آثار بین بپشتی شاهان منم چارقب که دارد چنین اعتبار و نسب مه و مهر روی کلاه منست شفق شقه قدرو جاه منست زنقشم خجل گشته ارژنک چین گلستانم از رنک پر زیب بین جواهر بجیبم رسانند باج زر از کان فرستد بقیقم خراج در اسرار چنگم شنیدی صدا که اول کجا بودم اکنون کجا بخا نبالغم گاه رایت زنند سمرقندیم گاه نسبت کنند رخوتی که بودند ابریشمیین چه از پنبه و از کتان و کژین لباسی که از جنس موئینه بود قماشی که از نوع پشمینه بود زپیچیدنی و ز پوشیدنی زافکندنی و زگستردنی بدادند با یکدیگر این قرار که نبود سریری چوبی تا جدار زافتادگی و زره قدرو جاه همه کفش باشیم و او شه کلاه همه رختها چون سپاه آمدند کواکب صفت گرد ماه آمدند یکی صندلی عاج و زآبنوس بدش تخت وزرتاج وزردوزکوس زخرمی و پوشی برش زیج بود سطرلاب نیز ازنمکدان نمود که سلطان کمخا نشاندن بتخت چه روزی نکو باشد از فر بخت نظام قاری