کوهی
غزل ها
شمارهٔ ۱۷۲: تا به بیند او خم ابروی آن مه یک بیک
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
تا به بیند او خم ابروی آن مه یک بیک در سجود افتاد هر دم جمله جانها ملک ما بیاد آن دهان در کنج خلوت شسته ایم تا بیابیم از لب جان بخش او دلبر حنک دیک سودای تو را پختیم ما از آب چشم نیست اندر مطبخ ما هیچ جز آب و نمک شمع رویت تا منور کرد عالم را هنوز ماه و خورشیدند روشن از تو بر اوج فلک من که در دریای وحدت غوطه خوردم در ازل جان ما چون یونس آمد جسم مانند سمک رست کوهی ازمن و ما تا جمال حق بدید نیست آنرا همچو خلق این زمانه ریب وشک کوهی