سیدای نَسَفی
غزلیات
شمارهٔ ۵۴۲: شمع بزمی و چو یوسف به نظر می آیی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
شمع بزمی و چو یوسف به نظر می آیی از کدام انجمن ای جان پدر می آیی نیست مرغان چمن را خبر از آمدنت بس که چون بوی گل و باد سحر می آیی سرو چون سایه نفس سوخته در دنبالت از کجا برزده دامن به کمر می آیی چهره افروخته پوشیده قبای گل نار بر سر سوختگان همچو شرر می آیی هر کجا جلوه کنی سبز شود شاخ نبات همچو طوطی مگر از کان شکر می آیی پی نبردست کسی جای تو شبها به کجاست می روی شام چو خورشید و سحر می آیی تشنه گان را ز لب خود دم آبی ندهی گر چه سیرابتر از لعل و گهر می آیی شبنم از روی تو می ریزد و گل می روید از کدامین چمن ای غنچه تر می آیی سیدا پیکر خود فرش رهت ساخته است بامیدی که تو از خانه به در می آیی سیدای نَسَفی